در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی وحشی
یامان و جسور وقتی به اونجا میرسند میبینند که آسی کنار درختی نشسته و حال خوبی نداره جسور و یامان متوجه میشن که او حسابی سردشه و تب و لرز کرده یامان میگه باید سریعاً ببریمش خونه حالش خوب نیست سپس آسی را بغل میکنه و تو ماشین میذاره و به طرف خانه راهی میشن. هومن به خانه نسلیهان رفته و باهاش صحبت میکنه او بهش ماجرای آلاز را میگه که آسی بهش چاقو زده اما نگران نباش حالش خوبه دیشب اومدن پیشم و پانسمانش کردم نسلیهان جا خورده و میگه چرا باید آسی همچین کاری کنه؟ میخواسته انتقام یامانو بگیره؟ هومن میگه نه موضوع اونا با این ربط نداره یه چیزی بوده انگار بینشون آلاز چیکارش کرده که انقدر آسی عصبانی شده رو نمیدونم اما اصلاً حال خوبی نداشت! اومدم اینجا بهت بگم تا با یامان صحبت کنی و راضیش کنی که با من برگرده سوئیس نسلیهان جا میخوره و میگه چی؟ تو چه جوری همچین چیزی از من میخوای؟
این همه سال نبوده از این به بعدم بفرستمش پیش تو بازم نباشه؟ نمیتونم باید همین جا باشه هومن میگه تا زمانی که یامان و آلاز نزدیک هم باشند این دعوا و مشکلات ادامه داره چرا متوجه نیستی اونا باید از هم دور باشند حتماً باید یه اتفاقی برای یکیشون بیفته تا متوجه بشی؟ پس به خاطر خود یامان هم که شده راضیش کن با من بیاد اشرف خان میشنوه و بهش میگه تو داری کیو از کجا میخوای ببری؟ هومن میگه یامان پسرمه میخوام ببرمش پیش خودم اشرف خان میگه اما اون نوه منه و همین جا باید بمونه هومن میگه شاید دوست نداشته باشه اما اون پسر منه و برای این کار از کسی اجازه نمیگیرم و دیگه هم حق نمیدم بهتون که درباره زندگی پسرم تصمیم بگیرین! آنها با هم کمی بحث میکنند که اشرف خان بهش میگه ای کاش همون موقع هم این دل و جرات داشتی! هومن بهش میگه من از همون اول همینجوری بودم اما مثل شما یه لشکر آدم پشتم نبود خودم تنها بودم از پست بر نیومدم نسلیهان از پدرش میخواد تا بره و اون موضوعو بسپاره به خودش و با هومن خودش صحبت کنه اشرف خان با افرادش از اونجا میرن.
نسلیهان به هومن میگه تو داری چیکار میکنی؟ متوجه هستی؟ من و تو داریم الکی با هم الان بحث میکنیم فکر کردی یامان راضی میشه باهات بیاد؟ همه عزیزانش اینجاست آسی، جسور، اجه، من، پدربزرگش کل خونوادش اینجاست همه اینا به کنار رویا کسی که عاشقشه اینجاست فکر کردی همه اینا رو میذاره کنار راهی میشه باهات میاد سوئیس؟ هومن بهش میگه پس باید تو کاری کنی که آلاز و پدرش از پسرمون دور باشن بعد از کمی حرف زدن هومن از اونجا میره. سرهان با آلاز در حال رفتن به خانه سویسالانها هستند تا آلاز وسایلشو جمع کنه و با خواهرش بیاد تا برن هتل. سرهان به آلاز میگه به مادرت چیزی نگو نباید چیزی بفهمه همان موقع هومن را میبینند که از خونه بیرون میره آلاز پوزخند میزنه و میگه یه نفر زودتر از ما رفته ماجرای دیشبو به مامان گفته. افراد اشرف خان جلوی سرهان را میگیرن و میگن اجازه ورود ندارین آلاز میگه مشکلی نیست من خودم میرم میام.
او به داخل خانه میره که مادرش ازش میپرسه با آسی چیکار کردی که انقدر شکسته که بهت چاقو زده؟ آلاز میگه پسرت یه عوضی به تمام معناست! به من کار نداشته باش دست از سرم بردار و وسایلشو جمع میکنه و از اتاق میخواد بره که چاعلا هم میاد و میگه منم آمادهام آلاز میگه خوبه باید بریم اجه را هم از مدرسه برداریم نسلیهان جلوشونو میگیره و میگه کجا؟ شما حق ندارین جایی برین شما باید تو همین خونه بمونین اینجا خونه شماست سپس با زور میفرستشون تو اتاقشون. سپس خودش میره به سرهان میگه که چرا فکر کردی من میزارم بچههام بیان با تو که اونا را هم مثل خودت مریض کنی! اونا باید اینجا باشن تا روح و روانشون پاک بشه آنها با هم بحث میکنند و در آخر نسلیهان میگه هر مشکلی داری هر چیزی که میخوای بگی تو دادگاه به قاضی بگو و از اونجا میره. سرهان به خودش میگه دارم واستون سپس آلاط بهش زنگ میزنه و میخواد بگه که اجازه نداریم بیرون بیایم سرهان میگه اشکالی نداره شما جاتون باید همونجا تو اون خونه باشه من به زودی قوی برمیگردم به همون خونه خیالت راحت و از اونجا میره.
یامان و جسور آسی را به خانه بردن و تمام تلاششونو میکنند تا تبشو بیارن پایین و ازش محافظت کنند. چاعلا متوجه میشه که لباس آلاز خونی شده سپس لباسشو میزنه بالا میبینه زخمیه او میترسه و مادرشو سریعاً صدا میزنه نسلیهان که خبر داشته میگه چیزی نیست بخیهاش باز شده سپس به چاعلا میگه از اونجا بره و عینک و کیف لوازمشو بیاره او زخم آلازو پانسمان میکنه سپس بعد از رفتن چاعلا، او به آلاز میگه هم باید بری از رویا عذرخواهی کنی هم از آسی نمیدونم چیکار کردی که انقدر شکسته اون دختر ولی پسر من نباید زنها رو اذیت کنند و دلشونو بشکنن و از اونجا میره. شبنم رفته هتل پیش سرهان و با دیدنش سیلی تو صورتش میزنه و به خاطر کاری که کرده بازخواستش میکنه سپس بهش میگه که میرم همه چیزو به خونوادت میگم تا بفهمن اون روی کثافتت چیه سرهان بهش میگه اگه من غرق بشم تورو هم میکشم پایین جانرو تو کشتی و اعتراف ایلکر را هم من دارم نابودت میکنم!
سپس اشرفخان به اونجا میاد که سرهان به شبنم میگه برو قایم شو صداتم در نیاد وگرنه بیچارت میکنم. اشرف خان با سرهان حرف میزنند و او بهش میگه که به خاطر حسی که به یامان پیدا کردی درکت میکنم اما شما وقتی از هم جدا بشین باید احترامتون سر جاش بمونه این چه طرز برخورد کردن با همدیگه است؟ آنها با هم صحبت میکنند و سرهان بهش میگه که من زنمو دوست دارم ازش دست نمیکشم تو تمام این ۲۰ سال دوسش داشتم شما باید راضیش کنین که از طلاق منصرف بشه شبنم همه حرفارو میشنوه و به هم میریزه سپس سرهان به اشرف خان میگه سه ساعت دیگه خبرنگارها را دعوت کردم به اینجا اون موقع هستش که به همه میگم موضوع یامان و پنهون کردنش از منو که همه این آبرویی که جمع کردین یه شبه از بین بره اشرف خان عصبانی میشه و از اونجا میره….
بیشتر بخوانید: