آوردهاند كه ميرزاتقيخان به چراغعليخان زنگنه حاكم اصفهان نوشت كه ابزار تدارك كارخانه را براي سماورساز فراهم و وامهاي لازم را به او بدهد.
آن زمان سماور ذغالي را از روسيه مي آوردند. همين كه كارخانه به توليد رسيد گفتند كه ميرزا تقيخان از كار كنار گذاشته شد و پس از آن طولي نكشيد كه نوبت به چراغعليخان زنگنه رسيد.
حاكم جديد كه حاكم ميرزاآقاخان نوروزي بود به دنبال سماور ساز فرستاد و به او گفت وامي را كه گرفته عودت دهد.
او گفت هنوز اجناس به بازار نرفته و فروش نكرده ايم و من پول ندارم، به او مهلت داد، او هم كارخانه را به تاراج داد خانه خود را هم فروخت و هنوز نتوانست وام حكومت را بدهد.
حاكم سپرد تا فراشان حكومتي او را در بازار صنعتگران اصفهان آنقدر بكوبند تا صنعتگراني كه او را انتخاب كرده و به تهران نزد امير فرستاده بودند دل بسوزانند و تاوان مابه التفاوت بدهي او را بپردازند و همين كار را كردند.
از ضرباتي كه به سر او زدند او براي هميشه كور شد و در بازار اصفهان فقيري و گدايي مي كرد.
وقتي شخصي ظاهراً تهراني به او صدقه اي داده بود، او اين داستان صنعتگر شدن در ايران را به جاي آن صدقه براي او تعريف كرده بود كه آن پول مجاني نباشد.
وقتي خلف او مصدق سماور نفتي عالي نسب را ديد، مهماني كرد و در آن مهماني سماور را روشن كرد و در آن سماور با دست خود براي مهمانان چاي ريخت و به مهمانان تعارف كرد.
غیر از استثنائات ذکر شده، داستان صنعتی شدن در ایران بیشتر به آن داستان سماور ساز اصفهانی شبیه است.