سریال بدل به کارگردانی علی مسعودی می باشد، این سریال با هنرنمایی شهرام قائدی، داریوش سلیمی، ساعد هدایتی، اشکان اشتیاق ، گیتی معینی، فرحناز منافی ظاهر و … در سال ۱۴۰۲ ساخته شده است.
سریال بدل در ماه رمضان هرشب بعد از افطار و اذان مغرب به افق تهران از شبکه سه سیما منتشر می شود، در اینجا لینک دانلود سریال بدل و خلاصه داستان سریال بدل قسمت یازدهم را خواهید دید.
دانلود سریال بدل قسمت ۱۱ از شبکه سه
https://telewebion.com/episode/۰x۱۱e۶۶۷۸۵
خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال بدل
مکرم میخواد قاسمو بسنجه که ببینه به حرفش گوش میده یا نه به خاطر همین شاگرد مظفر را میفرسته به مغازه و ازش میخواد تا بره به قاسم بگه واسش حجامت انجام بده ببینه انجام میده یا نه خودش از پشت شیشه اونارو زیر نظر داره که شاگرد مظفر چون از حجامت و خون میترسه از قاسم میخواد تا بادکش انجام بده او با توجه به جایی که میخواد بادکش کنه می فهمه که مکرم میخواد اونو بسنجه و ازش میخواد تا خودشو نشون بده. او به مکرم میگه من قولم قول وقتی میگم یه کاریو نمیکنم یعنی انجام نمیدم و با دلخوری میخواد از اونجا بره که مکرم جلوشو میگیره و ازش میخواد قهر نکنه اما بازم به خاطر پوشیدن روپوش او عصبی میشه. اتوبوس تو مسیر وایساده و همسر پیرمردی که گم شده به آنها میگه من شوهرمو خوب میشناسم اون تا الان یه ماشین گرفته سمت مشهد راهی شده الکی انقدر ما رو معطل نکنید بیاین سوار شین به راهمون ادامه بدین حاج آقا دلش راضی نمیشه و به پلیس راهور اطلاع میده این ماجرا را.
همسر اون پیرمرد که گم شده به حاج آقا میگه چرا حرف منو گوش نمیدین؟ اون الان رسیده مشهد دنبال چی میگردین شما؟ بیاین سوار شین بریم من که زنشم انقدر نگرانش نیستم! آنها ناچارا به راهشون ادامه میدن. خانواده رضا چمدونشونو بستن و وقتی برادر عزت به اونجا میاد آنها بهش میگن که هر روز که میای اینجا سر میزنی هم به گلها آب بده هم به این موتور یه هندل بزن که باتریش نخوابه او بهشون میگه خیالتون راحت حواسم به همه چیز هست شما برین التماس دعا. آنها به سمت فرودگاه میرن که به پرواز مشهد برسند. رضا و کیوان هم مجبور شدن با اون کاروان به مشهد برن وقتی به مکانی که قراره اونجا بمونن میرسند میبینن یه هتل ۴ ستاره است و کیوان به رضا میگه به نظرت اینجا خودشون مایو هم میدن واسه استخر؟ و درباره تفریحشون و اینکه چقدر قرار خوش بگذرونن صحبت میکنند.
همون موقع گوشی حاج آقا زنگ میخوره و متوجه میشن که آدرس و اشتباه رفتن به جای اینور خیابون باید میرفتن اونور خیابون و میبینن که جایی که قراره بمونن یه خونه ویلایی قدیمیه. رضا به کیوان میگه خوب شد اصلاً مایورو نیاوردیم کیوان تایید میکنه و میگه آره واقعاً از این جهت سوخت ندادیم. آنها با هم گرم صحبت کردن هستند که مکرم به رضا زنگ میزنه او از اینکه اون موقع شب پدرش زنگ میزنه جا خورده بعد از کمی صحبت کردن با پدرش بهش میگه صدات خیلی نزدیکه! مکرم میخنده و بهش میگه پشت سرتو نگاه کن وقتی پشت سرشو نگاه میکنه میبینه خانوادهاش هم اونجا اومدن رضا حسابی جا خورده و ازشون میپرسه که اونجا چیکار دارن و از اینکه اونا اومدن به هم ریخته اما به روی خودش نمیاره که وقتی پدر مادرش ازش میپرسن ناراحت شدی ما رو دیدی ما فکر میکردیم خوشحال میشی؟!
میگه نه فقط خیلی شوکه شدم ای کاش بهم خبر میدادین یه آمادگی داشتم! کیوان با دیدن آنها به اونجا میره و باهاشون سلام و احوالپرسی میکنه بعد از کمی صحبت کردن همگی وارد خونه میشن. کیوان و رضا که فکر میکردند توی هتل لوکس قراره بخوابن چسبیده به هم کنار یک دیوار از اون خونه خوابیدن. یک ساعت به اذان صبح مونده که همگی بیدار شدن برای آماده شدن واسه رفتن به حرم. مکرم طوطی وار پشت سر هم رضا رو صدا میزنه و ازشون میخواد تا از خواب بیدار بشن برن یه دوشی بگیرن صورتشونو آب بزنن حاضر شن که برن سمت حرم برای نماز صبح. آنها با بدبختی از خواب بیدار میشن و دو تا پیرمرد را رو کولشون سوار میکنند تا حرم ببرن اونارو. آنها حسابی خسته شدن و از نفس و کمر افتادن، تو مسیر عزت با پسرش رضا صحبت میکنه و میگه فکر کردی ما واسه چی اومدیم؟
گفتیم تو سفر این آقای دکترو ببینیم چه جوریه از قدیم گفتن کسیو میخوای بشناسی تو سفر بشناس! اومدیم که رعنا یکم باهاش حرف بزنه رفت و آمد کنه قرار بزاره ببینن از همدیگه خوششون میاد رفتاری هست که نپسندن بالاخره اینا قراره با هم زندگی کنن. سپس درباره ازدواج خود رضا میگه که وقتی برگشتیم باید اوناییو که زیر نظر دارمو بریم خواستگاریشون رضا ازش میخواد انقدر عجله نکنه تا آخر ماه رمضون خیلی وقت است بالاخره یکی انتخاب میشه…