در این مطلب از پایگاه خبری خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال تانک خورها را مطالعه می کنید.
در این مطلب از پایگاه خبری خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال تانک خورها را مطالعه می کنید. این سریال جایگزین سریال غریبه از شبکه سه سیما شده است و هرشب رأس ساعت ۲۰:۳۰ بر روی آنتن می رود. تانک خورها یک مجموعه تلویزیونی ایرانی در ژانر درام به کارگردانی پرویز شیخطادی و تهیهکنندگی ایرج محمدی و با نویسندگی محمدصادق رمضانیمقدم است. کلیت داستان بر مبنای این است که جوانان آن موقع با چه ابتکارات و چه ابداعاتی میتوانستند از کیان کشور دفاع کنند. این توانایی در بخش زرهی به وجود آمد و به این موضوع کمتر پرداخته شده است. شروع داستان ما از جوانانی است که وارد دفاع مقدس میشوند».
هاشم با یکی از بچه های اونجا حرف میزنه و سراغ حامد مالکی داداششو میگیره که میشناستش با نه دیدتش با نه او میگه حامد مالکی برادر شماست؟ هاشم تأیید میکنه و میگه دیدیش؟ او میگه حامد سفیره هاشم میگه یعنی چی؟ او میگه یعنی نباید شناسایی بشه وگرنه میزننش. موقع نماز صبح محسن میره تو حیاط که حاجی پور دنبالش میره … برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
هاشم و محسن به اهواز رسیدن اونجا به منطقهای میرسند که غذا پخش میکنن به نیازمندان. اونجا مردی ماشینش خراب شده و در حال سعی کردنه که ماشینو درست کنه هاشم با دیدنش پیشش میره و میپرسه چی شده؟ اون مشکل ماشینو میگه هاشم میپرسه تو دست و بالش گریس پیدا میشه یا نه اون میگه نه هاشم تا جایی که بتونه ماشینو درست میکنه اون مرد ازش میپرسه که شما اینجا چیکار میکنین؟… برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
هاشم با پریشونی به کمیته میره به سراغ یوسفی او با دیدن هاشم پیشش میره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ چی شده؟ هاشم میگه اومدم سراغی از حامد بگیرم یه نفر به خونمون زنگ زده حاج خانم برداشته و بهش گفته که حامد شهید شده و نشونههایی که داده مال حامد بوده مهران که اونجا بوده و رفته تا خبری از حامد بگیره با شنیدن این حرف عصبی میشه…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
عزیز آقا میره تو شرکت و به پسرهاش میگه ماجرای دشمنیتون با هاشم چیه؟ مهران میگه قطعه ۱۰۰ تومنیو میده ۲۰ تومن عزیز آقا میگه خوب؟ باید آتیش بزنین گاراژشو؟ مهران میگه آتیش زدن کار ما نیست عزیز آقا میگه یعنی چی؟ مهران میگه یعنی ما کاری نکردیم میتونه کار هرکسی باشه این هاشم کم دشمن نداره! مریم رفته خونه حاج خانم و ماجرای آتیش گرفتن گاراژو بهش میگه…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
هاشم به همراه محسن با ماشینهایی که کمیته خواسته بودن رفتن سر قرار. آنها منتظر اومدن مامورین کمیته هستند که یک دفعه یه پیرزن و پیرمرد را میبینند که به کمک احتیاج دارند محسن میره تا کمکشون کنه اما پیرمرد بهش میگه برو پی کارت حسن برمیگرده پیش هاشم که همون موقع یک دفعه پیرمرد و پیرزن از جاشون بلند میشن و…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
هاشم به همراه محسن میرن به پیست مسابقه اتومبیل رانی که فریدون مدیریتشو برعهده داره. اونجا بعد از اتمام مسابقه هاشم میزه جلو و بهش میگه قرار کاریمون خلاف و کارهای غیرقانونی نبود!…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
شب محسن با ابی که نگهبان گاراژه اونجا هستن که یکدفعه در گاراژ زده میشه و سه نفر میان داخل و محسن را تو یه اتاق حسابی کتک میزنن ابی از سرجاش تکون نمیخوره. فردای آن روز همه سرکارشون اومدن که با دیدن محسن دورش جمع شدن…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
هاشم یه اتاق از گاراژ را که خالیه میخواد کرایه بده که دو نفر پیدا میشن و میان تا با هاشم حرف بزنن. اولی رد میشه و دومی وقتی میاد خودشو سعید معرفی میکنه و میگه با برادرم هستم هاشم میگه برادرت کو؟…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
هاشم تو تعمیرگاه خوابش برده که محسن از خواب بیدارش میکنه و میگه آدرس بهادارو پیدا کردم. انها میرن اونجا که هاشم پول بهادر را که نزولخور و قماربازه را پس میده تا ماشینی که به امانت گذاشته بود را بردارن برن…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.