در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال غربت را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
دهمین قسمت سریال غربت به کارگردانی امیر پورکیان در روز ۲۵ آبان ماه ساعت ۸ صبح منتشر شد، سریال غربت در ژانر درام، جنایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم نماوا منتشر شده است، این سریال با بازی آناهیتا درگاهی، مهدی حسینی نیا، بهاره کیان افشار، حسین مهری، ترلان پروانه، سوسن پرور، فرید قبادی، لادن ژاوه وند، لطف الله سیفی، حامد رسولی و ستایش رجایی نیا می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت دهم را خواهیم خواند.
خلاصه داستان سریال غربت قسمت دهم
وحیده آخر شب وویس های علی رو گوش میده که از رفتن به ترکیه و بعدش کانادا میگه، محبوبه بهش میگه حکایت عاشقی تو غربت نَقل آبجوش و سیب زمینی تخم مرغه، بعد از عشق اینجا آدمها دو دسته میشن، یا مثل سیب زمینی نرم یا مثل تخم مرغ سفت، من جز دسته دوم بودم سفت شدم بعد از فریدون دیگه نتونستم. بعد از وحیده میپرسه کی قراره بره؟ وحیده میگه فردا، علی آدم داره خودش می بره، رسیدم به شاهرخ زنگ میزنم، بعدش هم تند تند زنگ میزنم، تو با صنم حرف زدی؟ محبوبه میگه من باید بمونم پاش وایسم ، تو فکر کردی فری اینقدر بچه است، گفتم بو ببره هم ببره بذار فکر کنه دلمون نیست، می خواد بیاد منو خفت کنه بگه مالشو بدم منم میندازم تو صورتش، ولی خیلی لانتوریه، همه چیز رو بو برده بود خیلی زرنگه گفته همه چیز تموم شده میرم سهمم رو میگیرم، آره ما اگه به مال هم نرسیدیم بهمون نمیداد حق با تو بود. دیگه کوتاه نمیام نمیتونه حقمون رو نده، خودمم مقصرم اینهمه سال اینجا کار کردم، چشمامو بستم گفتم برو اما الان نه تا تسویه نکنم باهاش نمیام، ولی تو برو فکر من و صنم رو نکن، ما فقط نگران تو بودیم و فقط خوشبختی تو رو می خوام و اینکه به آرزوت برسی، جز تو من کسی رو ندارم.
علی تو حمام بود که دوستش میاد و میگه باید زودتر جمع کنیم بریم ترمینال تو ماشین منتطرتم، علی برای وحیده یه ویس میفرسته که نمیدونم چرا اینو بهت میگم من امروز یه کار ناتموم داشتم که باید انجام میدادم بخاطر همین گفتم که خودت با اسنپ بری، فکر نکن سرکارت گذاشتم دارم وقت میخرم که بدونی جا نزدم، وحیده همه اون حس ها و حرفهام واقعی بود الانم می خوام گوشی رو خاموش کنم، اگه سر ساعت رسیدم که هیچی اما اگه نرسیدم برگرد خونه، اون رمز ۴ رقمی هم مال خودت اونقدر هست که تا آخر عمر محتاج کسی نشی.
صنم و فرید هماهنگ می کنن که وقتی با دستگاه مته برقی می خوان دیوار سمساری رو خراب کنن صداش بیرون نیاد، چند نفر همزمان هم تو خیابون کانال های آب رو می کنن.
علی با رفیقش میثم میره کوره پزخونه فری و با دوربین اونجا رو دید میزنه و قصد کشتن فری رو داره، به میثم میگه خیلی از آزادیخواه های دنیا واسه برقراری عدالت مجبور به پاکسازی بودن مثل فیدل کاسترو و چگوارا، دلم پاکسازی می خواد نترس ۵ ترمینالیم پیش وحیده. علی و میثم وقتی فری رو تنها می بینن میرن داخل. فری رو صدا میکنه، فری حال پدرش رو میپرسه، اما علی میگه این پسر سیدجلال نیست عزرائیله، بعد با میله آهنی فری رو میزنند و وادارش می کنن که قبر خودش رو اونجا بکنه، علی میگه این همه سال از این زنها کار کشیدی و پول ناچیز بهشون دادی که مستقل نشند، من امروز مسافرم اما قبلش اومدم انتقام اونا رو ازت بگیرم، فری میگه من نمیدونم وحیده افلیج بهت چی گفته، علی عصبانی میشه و به فری میگه افلیج وجود خودته. علی میگه من فکر می کردم سیدجلال فقط قاتل مادرم اما نگو قاتل صدتا جوون عین خودمه، روم نمیشد تو روی وحیده نگاه کنم بگم اونیکه خون شما رو تو شیشه کرده آدم بابای منه، فری میگه وحیده خودش میدونه اونا می خواستن فرار کنن یه هفته تو رو دست به سر کرده بود، علی میگه نمیدونست، فری یکدفعه بیل رو میکوبه تو صورت علی و باهاشون درگیر میشه و حسابی علی و میثم رو میزنه و با کلنگ می کشتشون و تو همون قبری که کنده بود دفنشون می کنه، بعد با صدای بلند رو به آسمون داد میزنه که خودت خواستی حالا از این به بعدشو ببین. سوار ماشین علی میشه و از اونجا میره.
فری میره محل کارش دستاشو می شوره و به یه نفر تلفنی حرف میزنه که هرکاری می کنی بکن فقط اینکه من فردا باید بپرم.
وحیده از ترمینال هر چی با علی تماس میگیره صدا میگه مخاطب در دسترس نیست.
فرید اونقدر با مته برقی می کنه تا میرسن به دیوار کمیته. بعد میگه که میخواد صبر می کنه تا شب بشه، از خوشحالی می خوام دیوار رو با دندونام بکنم. صنم از خوشحالی نمیدونه بخنده یا گریه کنه به فرید میگه دمت گرم.
فری به یکی از نوچه هاش زنگ میزنه میگه نمی خواد شب صنم رو بیاری ویلای سیدجلال بیارش زیر گذر ابومسلم، من قید غربت رو زدم.
دانلود قسمت ۱۰ سریال غربت
https://www.namava.ir/series/۲۳۶۱۲۳-estrangement