سریال داریوش سریال جدید و اختصاصی فیلمنت است که از چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۸ صبح پخش میشود،در این سریال نقش داریوش را هادی حجازیفر ایفا کرده است، دیگر بازیگران این سریال سحر دولتشاهی، ژیلا شاهی، مهرداد صدیقیان، عباس جمشیدیفر، رامین راستاد، محسن قصابیان، امیر نوروزی و رایان سرلک و … می باشند.
موضوع داستان سریال داریوش
داستان سریال حول محور زندگی یک خانواده در تهران میچرخد که با مشکلات و چالشهای متعددی روبرو هستند. شخصیت اصلی داستان، داریوش، مردی است که در پی یافتن راهی برای بهبود وضعیت خانوادهاش تلاش میکند. او با مشکلات اقتصادی، روابط خانوادگی و مسائل اجتماعی روبرو است و در این مسیر با تصمیمات سختی مواجه میشود.
سالها پیش داریوش اشتباهی مرتکب شده که منجر به فرار او به کشور ترکیه شده است؛ در حال حاضر پس از سالیان درازی که گذشته، دوستش به او اطلاع میدهد که از خانواده مقتول رضایت گرفته و میتواند به ایران بازگردد. اما این بازگشت، داریوش را در مسیری دشوار قرار میدهد. او با پیشنهاد افشا کردن محلی که طلاهای پانزده سال پیش را پنهان کرده بود روبهرو میشود، آیا این دامی برای داریوش است؟
خلاصه داستان سریال داریوش قسمت پنجم
این قسمت به زودی اضافه خواهد شد.
خلاصه داستان سریال داریوش قسمت چهارم
خانمی داشت با موبایل حرف میزد یه موتوری گوشیش رو میزنه ، وقتی داد میزنه داریوش از راه میرسه جلوی موتوری رو میگیره و موتوری با چاقو میزنه دست داریوش و موبایل رو میندازه میره، داریوش موبایل رو میداره به خانمه و اونم تشکر می کنه اش و با ماشین میرسونه به بیمارستان.
کاظم و همسرش میرن دکتر برای درمان بارداری خودشون، اما کاظم از دادن انجام آزمایش اسپرم سر باز میزنه و خانمش راضیش میکنه که آزمایش رو تو خونه انجام بده.
بهرام به کاظم زنگ میزنه خودش رو برسونه، مجبور میشه خانمش رو ول کنه خودش بره پیش بهرام.
داریوش و اون خانم میرن درمونگاه و زخمش رو پانسمان میکنه هر چی داریوش اصرار میکنه هزینه رو بده قبول نمیکنه.
بهرام میره فلافلی سیروس بهش سر میزنه اونا حسابی تو تصادف و درگیری ساختگی زخمی شده بودند، بهرام میگه رامین حقشه باید ترمزش رو بکشه، امشب میرم سراغ رامین بهش میفهمونم طلاها دست داریوش نیست بهش فرصت بدید جور میکنه. سیروس میگه داریوش واقعا می خواد خونه رفیقش رو بزنه، بهرام میگه آره. بهرام که با کاظم تو فلافلی قرار گذاشته بود به سیروس میگه بره تا بهرام تنها با کاظم حرف بزنه.
داریوش و اون خانم از بیمارستان خارج میشن، داریوش میگه می خوام تنها برم اطراف رو بگردم، خانمه میگه تهران نبودید یا کلا ایران نبودید؟ داریوش میگه یه مدت ایران نبودم. خانمه بهش تعارف میکنه که هر کاری داره بهش بگه شماره اش رو میده، داریوش خداحافظی میکنه و میره میگه تو هتل لاله هستم.
ادامه خلاصه قسمت چهارم سریال داریوش را در اینجا بخوانید.
خلاصه سریال داریوش قسمت سوم
لیلا به ناچار در رو باز میکنه و زنگ میزنه به بهرام . بهرام هم به اونا میگه که همین الان پاشید بیاید بیرون بدون اینکه کاری کنید، سینا هم اونجا نشسته و گوش میده بهرام میگه از این به بعد سر و کله اتون با یه زن و بچه تنها نیست و با منه. رامین میگه من که میدونم داریوش برگشته، دیدنش و اومده اینجا خودتو نشون بده بی وجود. بهرام میگه سهراب با توام کدوم گوری هستی گوشای این یارو رو بگیر بنداز از خونه بیرون. سهراب میگه چی بگم بهرام؟ حق داره این یارو قاتل باباشه بگم چون رفیق پسر خالمه بیخیال شه نمیشه که. بهرام میگه شما که رضایت دادین، رامین میگه من که خون آقام رو به پول نمینمیفروشم رضایت نمیدادیم که نمیومد، بجون خودم الان جلوی این بچه گوش تا گوش سرشو میبرم.
سینا از تو باغچه یه تیکه سفال گلدون شکسته برمیداره پرت میکنه طرفش، رامین عصبانی میشه، لیلا چاقو رو برمیداره و میگه بجون بچه ام یه قدم برداری خودمو میزنم میندازم گردن تو. بهرام میگه سهراب نبریش بیرون نمیذارم صبح رو ببینه میدونی که اینکار رو می کنم. رامین عصبانی می شه میگه چرا با خودم حرف نمیزنی این مگه درد بی پدری کشیده این مگه گریه های یواشکی ننه اش رو شب تا صبح دیده، چرا با من حرف نمیزنی بهرام؟ بهرام میگه میدونی که مثل بچه ام دوستت دارم اگه تو اون خونه هم بوده تا حالا هم در رفته اگه نری پلیس میاد تا بیای بگی چی بوده دو روز گذشته و داریوش رفته همونجا که بوده، الانم بسپارید به من و شما برید بیرون. دیگه دار و دسته سهراب و رامین مجبور میشن از خونه بیان بیرون و برن.
ادامه خلاصه قسمت سوم سریال داریوش را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان سریال داریوش قسمت دوم
داریوش خواب می بینه تو یه جای بزرگ و سرد مرتضی داره گریه می کنه و روی زمین تخم طلا ریخته، بعد جنازه کاظم رو می بینه و بهرام که اونجاست، با وحشت داد میزنه و از خواب بیدار میشه می بینه تو خونه لیلا هست.
داریوش به لیلا میگه تا همسایه ها بیدار نشدن باید برم، لیلا میگه بابا مگه رضایت ندادناین همه پنهون کاری واسه چیه؟ چیزی هست بهم نگفتی؟ مثلا انگشتر طلای زنونه تو کوله ات؟ داریوش میگه وسایلمو گشتی؟ لیلا عذرخواهی میکنه. داریوش بلند میشه حاضر میشه و میگه من سیروس رو نکشتم اون می خواست طلاها رو برداره فرار کنه ولی سر خورد افتاد، لیلا میگه منظور من سیروس نیست، داریوش میگه اون انگشتر امانتی دوستمه داده ببرم بدم به برادرش که بده به نامزدش. لیلا میگه بابا نسرین کیه؟ همونکه همه میگفتن طلاها رو باهاش برداشتی فرار کردی ترکیه. داریوش میگه باید بهم زودتر می گفتید تا قسم بخورم که این حرفها دروغه، من بخاطر مریضی منیژه قسمم رو شکستم وگرنه واسه دزدی هیچ وقت پامو خونه رشید نمیذاشتم، گفتم میرم یه پولی دستم میاد خرج درمون منیژه میکنم و از اون محله میریم اما همه چیز رو باختم. لیلا به پدرش دلداری میده و میگه هنوز هم تموم نشده و ما به تو احتیاج داریم. من نمیخوام برای سینا داستان مرغ تخم طلا بگی و راحت چیزی بدست بیاره، داریوش با ناراحتی بلند میشه و میگه من این بازی رو با پول کارگری خریدم فرستادم حلاله حلال. داریوش از خونه میزنه بیرون و قول میده شب برگرده.
وحید در حال ورزش بود، لیلا بهش زنگ میزنه ( لیلا رو وحشی قشنگ سیو کرده) ازش عذرخواهی میکنه و میگه بابام برگشته بعد میگه بیا دنبال سینا، اونم میگه چشمت روشن الان میام دنبالش. سینا هنوز خواب آلوده بود قول میده از قضیه پلی استیشن به دوستاش چیزی نگه چون شاید خیلی ها نداشته باشند و دلشون بخواد، وحید در میزنه و سینا میره تا با موتور برن مدرسه. جلوی مدرسه سینا رو پیاده میکنه و میره داریوش اونجا بود همه چیز رو می بینه، سوار ترک یه موتوری میشه و میره دنبال وحید.
ادامه خلاصه سریال داریوش قسمت دوم را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان سریال داریوش قسمت اول
داریوش تو ماشین به صدای ضبط شده دخترش با موبایل گوش میده که از اینکه خانواده مقتول بعد از ۱۱ سال رضایت دادن خوشحاله و از پدرش می خواد که دیگه برگرده بدونه که دخترش و سینا ( نوه اش) بیشتر از همیشه بهش احتیاج دارند.
داریوش از یک طرف خوشحاله و از طرفی هم دلشوره داره، یکدفعه نزدیک مرز ایران و ترکیه ماشین تو برف گیر میکنه و راننده میگه باید پیاده برند، داریوش و رفیقش مرتضی راهی میشن نزدیکای کوههای ایران از هم جدا میشن و خداحافظی می کنند. مرتضی هم همین مشکل داریوش رو داشته که داریوش بهش قول میده وقتی رسید تهران میره سراغ خانواده مقتول و ازش رضایت می گیره تا مرتضی هم برگرده پیش خانواده اش.
داریوش تو اتوبوس خواب می بینه در حال ادامه دادن مسیر بود که می بینه یه جنازه رفیقش خونی روی برفها افتاده و یه خنجر بزرگ دستشه بعد بلند میشه و اونو دنبال میکنه که یکدفعه داد میزنه و بیدار میشه می بینه تو اتوبوسه. بالاخره بعد از ساعتها به ترمینال آزادی تهران میرسه و پیاده میشه.
داریوش میره کارگاه شیشه گری پیش کاظم که مثل برادرشه تا ببینه ماجرای رضایت چی بوده که اونم میگه ماجرایی نیست و اینا بعد از اینهمه سال سرد شدن رضایت دادن نگران چی هستی؟ داریوش جواب میده که بهرام باور نکرده که طلاها دست اون نیست. کاظم میگه میدونی که من از بهرام خوشم نمیاد اما بعد از رفتن تو هوای منیژه خانم رو خیلی داشت و همه خرجهای مراسم رو پرداخت کرد، تا زمانیکه لیلا خانم و نوه ات غیب بشن هوای اونا رو هم داشت، اگه بفرض این فکر رو راجع به تو داشت اینا رو اذیت میکرد تا تو رو بکشونه اینجا، داریوش میگه اینکارو نکرد چون من میشناخت میدونست من ترسوتر از این حرفهام که بخاطر زن و بچه ام برگردم.
همون روزهای اول لب مرز بهش زنگ زدم که طلاها دست من نیست و گفتم بهش سیروس می خواست با طلاها در بره نه من، فقط گفت برگرد منم ترسیدم.
ادامه خلاصه سریال داریوش قسمت اول را در اینجا بخوانید.
ارسال به دیگران :